در سال ۲۰۰۹، کوری و مارک استیبل «سلامت روان در دوران کودکی و سرمایه انسانی» را منتشر کردند که در آن به بررسی این موضوع که چگونه مشکلات بهداشت روانی کودکان ممکن است انباشت سرمایه انسانی کودکان را تحت تأثیر قرار دهد، پرداختند. آثار خارجی میتوانند شامل تأثیراتی شوند که افراد تحت تأثیر قرار گرفته بر روی سرمایه انسانی اطرافشان میگذارند، مثلاً در محیط کار یا محل زندگی خود. اقتصاد به نوبه خود، به ویژه در شرایط جهانی شدن، بر فرد تأثیر میگذارد.
به عنوان مثال، مطالعات انجام شده در هند، که در آن موارد بسیاری از برون سپاری غربی وجود دارد، یک هویت ترکیبی رو به رد در جوانان متخصص نشان دادند که انتظارات اجتماعی و فرهنگی بسیار متفاوت در محل کار و خانه دارند. اقتصاد سلامت روان یک مجموعه منحصر به فرد از چالشها را برای محققان ارائه میکند.
افرادی که دارای اختلالات شناختی هستند ممکن است قادر به برقراری ارتباط نباشند. این عوامل بیانگر چالش در مورد ارزشگذاری بر وضعیت سلامت روان فرد، به ویژه در رابطه با پتانسیل فرد به عنوان سرمایه انسانی، است. علاوه بر این، آمار اشتغال اغلب در مطالعات اقتصادی سلامت روان به عنوان ابزار ارزیابی بهرهوری فرد استفاده میشود. با این حال، این آمارها «حضور غیر موجه» (پرزنتیئیسم) را ثبت نمیکنند.
مواردی چون زمانی که یک فرد با سطح بهرهوری پایین شاغل است، اندازهگیری میزان خسارت ناشی از زمان کار بدون مزد یا ثبت کردن آثار خارجی همچون داشتن یک عضو خانواده آسیب دیده. همچنین با توجه به تنوع در نرخ دستمزد جهانی یا ارزش گذاریهای اجتماعی آمار استفاده شده ممکن است محدود به محتوا و موقعیت جغرافیایی باشد و نتایح مطاله در سطح بینالمللی قابل اجرا نباشد. اگرچه مطالعات، هدف سلامت روان را کاهش هزینههای کل بهداشت و درمان نشان میدهد اما بهطور کلی افزایش اثر بخشی و کاهش غیبت کارکنان عملکرد آنان را بهبود داده و خدمات جامع بهداشت روان را کاهش میدهد.
پتراسک و رابین (۲۰۰۲) سه دلیل اصلی برای این کاهش ذکر میکنند:
اورس ات ال. (۲۰۰۹) بیان کرد است که با انتشار بیشتر تجزیه تحلیلهای اقتصادی سلامت روان، از طریق ایجاد همکاری بین سیاست گذاران و محققان و استخدام بیشتر دانشمندان، میتوان در این زمینه بهبود حاصل کرد.