ولادیمیر لنین ضربالمثلی دارد که میگوید «دهههایی هستند که هیچ اتفاقی نمیافتد و هفتههایی هم هست که بهاندازه دههها در آن حادثه رخ میدهد.» این ضربالمثل توصیفکننده شرایطی است که در آن حمله هفتم اکتبر به رهبری حماس به جنوب اسرائیل در یک سال پیش وضعیت موجود در خاورمیانه را بر هم زد. به گزارش اندیشکده استیمسون، آنچه که به عنوان حمله بیسابقه و خیرهکننده توسط حماس و حداقل چهار گروه فلسطینی دیگر به کیبوتسهای اسرائیلی آغاز شد، به جنگ مستقیم بین اسرائیل، ایران، و نایبین و متحدانش تبدیل شد. در همین حال، به نظر میرسد که علت اصلی مشکل، یعنی مساله فلسطین، از حلوفصل دورتر شده است؛ در حالی که فاجعه انسانی غیرقابل درک در غزه رو به گسترش است، درگیری در کرانه باختری گسترش مییابد و جنگ دوباره لبنان را فرا میگیرد.
هدف قرار دادن مداوم رهبران ارشد حزبالله توسط اسرائیل، بهویژه ترور حسن نصرالله، رهبر حزبالله، و حملات تلافیجویانه بین اسرائیل و ایران، ادامه فرسایش سیاست خط قرمز است که دههها در منطقه شناخته شده بود.
تنها چند خط باقی مانده است که میتوان از برخی از خطرناکترین آنها عبور کرد؛ حملات اسرائیل به تاسیسات هستهای و زیرساختهای اقتصادی حیاتی ایران، و انتقامگیری ایران علیه زیرساختها و شهرهای حیاتی اسرائیل از جمله این خطوط قرمز است که جنگ را وارد مرحله جدید و حتی خطرناکتری میکند. از هفت اکتبر ۲۰۲۳، ویرانی گسترده در غزه و ناکامیهای مکرر در حفاظت از غیرنظامیان، افول نظم مبتنی بر قوانین لیبرال به رهبری ایالات متحده را تسریع کرده است؛ تخریبی که میتواند اثرات جهانی و دگرگونکننده بر جنگهای آینده، حقوق بشر و مفهوم «مسوولیت حفاظت» (R۲P) که توسط سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۵ ذکر شد، داشته باشد.
این در حالی است که شکست دیپلماسی بینالمللی در حل مساله فلسطین و محاصره غزه توسط اسرائیل، همگی به تصمیم حماس برای انجام چنین حملهای کمک کردند.اکنون بعید است اسرائیل حملات خود به لبنان و سوریه را تا زمانی که به هدف خود دست نیابد، متوقف کند. حزبالله و ایران تسلیم نخواهند شد، زیرا میدانیم استراتژی نتانیاهو نابودی حزبالله و کاهش دامنه منطقهای ایران است. ترور مداوم رهبران ارشد حزبالله و فرماندهان ایرانی توسط اسرائیل و همچنین انفجارهای پیجر و واکی تاکی در بیروت، نشاندهنده ایجاد ظرفیت از طریق حمایت ایالات متحده برای نفوذ به ساختارهای فرماندهی، کنترل و ارتباطی است.
به ادعای نویسنده این گزارش، نتانیاهو خوشبین به نظر میرسد و به دنبال پیروزی کامل است و بار دیگر - همراه با شاهینهای آمریکایی و نومحافظهکاران - رویای ایجاد یک «خاورمیانه جدید» را در سر میپروراند که دسترسی ایران را به حداقل میرساند و اتحاد پایدار با کشورهای عربی سنی ایجاد میکند. با این حال، اگر تاریخ منطقه یک چیز را به ما یادآوری کند، این است که خطر بیش از حد استراتژیک است. دکترین دفاعی رو به جلوی ایران که طی چهار دهه پرورش یافته است نیز با لحظهای از حساب و کتاب مواجه است. ایران و حزبالله هرچندتاحدودی آسیبپذیر شدهاند اما شکست نخوردهاند. ایران و حزبالله هنوز از تمام سلاحهای پیشرفتهای که در اختیار دارند استفاده نکردهاند و هنوز هم میتوانند صدمات قابل توجهی به اسرائیل وارد کنند.
در نتیجه «پینگپنگ موشکهای بالستیک» بین ایران و اسرائیل، خطرات بسیار زیادی از طریق اشتباهات محاسباتی و آسیبهای ناخواسته با عواقب جدی برای همه به همراه خواهد داشت. متحدان حوثی ایران میتوانند به اخلال در تجارت و کشتیرانی در دریای سرخ ادامه دهند که عواقبی برای اقتصاد جهانی خواهد داشت. در نهایت، با ترور رهبران حزبالله و تضعیف آن، ایران ممکن است به فکر تغییر دکترین بازدارندگی خود باشد. تحولی که منطقه را بیشتر بیثبات میکند و مسابقه تسلیحات هستهای منطقه را تشدید میکند.
در شرایط کنونی، در حالی که ایالات متحده درگیر انتخابات آتی است و از اعمال رهبری قاطع برای تنشزدایی ناکام مانده، آنچه در انتظار منطقه است، آینده مبارکی نیست که نتانیاهو آن را تصور میکند، بلکه اسرائیلی است که درگیر جنگی بیپایان است، با انزوای جهانی بیشتر مواجه شده و ایالات متحده را با خود به این درگیریها کشانده است. در این حالت غزه به یک «ابر کمپ» پناهجویان تبدیل شده و بخشهای وسیعی از لبنان در ویرانهها قرار دارد.
به تخیل زیادی نیاز نیست تا به این نتیجه برسیم که چنین وضعیتی فقط تعصب، مرگ و ویرانی بیشتری برای همه ایجاد میکند.البته یک آلترناتیو برای این شرایط وجود دارد که در آن فلسطینیها دارای کشور هستند. اما بارقههای امیدی مانند ائتلاف جهانی به رهبری عربستان سعودی برای ایجاد کشور فلسطین و پیشنهاد صلح مشترک نیاز به حمایت فوری جهانی و منطقهای دارد.