دونالد ترامپ پس از دوران طلایی، زمانی که گروور کلیولند در دورههای غیرمتوالی به ریاست جمهوری انتخاب شد، به بازگشتی سیاسی دست یافته است که مشابهی ندارد. ترامپ در راه رسیدن به این پیروزی، واکنش مردمی علیه نهادهای اصلی هر دو حزب سیاسی را برانگیخته است. این همسویی مجدد، بر تغییر در جمعیتشناسی حزب جمهوریخواه تاکید و تحول گستردهتری را در خود رایدهندگان روشن میکند.
«دن کالدول» و «رید اسمیت» معاونان سابق سیاست خارجی در Stand Together ۱۳نوامبر در نشریه فارن افرز نوشتند: برای درک اینکه چرا این تغییر لرزهای رخ داده است، لازم است یکی از جنبههای جذابیت ترامپ را به طور کامل بررسی کنیم: رویکرد هترودوکسی (نامتعارف و خلاف جریان اصلی و رایج) او به سیاست خارجی. دیدگاه ترامپ از نقش ایالات متحده در جهان در تضاد شدید با تعهد جو بایدن به اجماع پس از جنگ سرد مبنی بر اینکه ایالات متحده باید در تعقیب هژمونی لیبرال از طریق برتری جهانی؛ سرسخت باقی بماند، قرار داشت؛ دکترینی که کامالا هریس، معاون رئیسجمهور آن را اعلام کرد و جانشینان او در حالی که در مسیر مبارزات انتخاباتی بودند با اشتیاق در آغوش گرفتند.
اگرچه مسائل داخلی مانند مهاجرت و تورم دغدغه اصلی رایدهندگان بود، اما این اولویتها منعکسکننده تغییر نگرش آنها نسبت به سیاست خارجی آمریکاست و توسط آنها هدایت میشود. در واقع، سیاست خارجی یک مساله تعیینکننده برای جمعیتهای کلیدی در ایالتهای نوسانی بوده است.
پس از فاجعههای سیاست خارجی ایالات متحده پس از ۱۱سپتامبر، تعداد فزایندهای از آمریکاییها با اتکای شدید کشورشان به استفاده از نیروی نظامی برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی خود مخالف هستند. در عوض، آنها از سیاستگذاران میخواهند که روی چالشهای داخلی تمرکز کنند و در هنگام اعزام نیروهای آمریکایی به جنگ محتاطتر باشند. پیروزی ترامپ سیگنال شکستن اصول ارتدوکسی در سیاست خارجی پس از جنگ سرد، در هر دو بعد سیاست عملی و هوشمندانه است. با این حال، بسیاری از جمهوریخواهان در واشنگتن هنوز معتقدند که ایالات متحده باید یک سیاست خارجی مداخلهجویانه را دنبال کند. تا زمان نگارش این مقاله، تیم امنیت ملی ترامپ همچنان در حال شکلگیری است. اما صرف نظر از تصمیمات سازمانی خود، سیاست خارجی ایالات متحده باید سرنخهایی را از انتخابات بگیرد و خطر ورشکستگی استراتژیک را دریابد. فشار انتخاب مجدد حزب جمهوریخواه به جای مضاعف کردن اولویت آمریکا، باید سیاست خارجی واقعگرایانه و خویشتن دار را به طور کامل بپذیرد که منافع آمریکا را بر حفظ هژمونی ارزشهای لیبرال در سرتاسر جهان اولویت میدهد.
خستگی نبرد
در طول دو دهه گذشته، دولت ایالات متحده درگیر جنگهایی بوده؛ چه از طریق درگیری مستقیم، مانند عراق و سوریه، یا با کمکهای قابلتوجه به یک طرف، همانطور که برای اوکراین انجام داده است. این درگیریهای طولانیمدت - و میراث لکهدار جنگ جهانی علیه تروریسم - به احتیاط عمومی آمریکا از درگیریهای نظامی دامن زده است. بسیاری از آمریکاییها به طور فزایندهای نسبت به مداخلات نظامی که به نظر میرسد منافع محدودی را به همراه دارد و هزینههای سنگینی را بر ایالات متحده تحمیل میکند، تردید دارند. در انتخابات اخیر، تمرکز بر این خستگی ممکن است به ترجیح نامزدهایی تبدیل شده باشد که رویکرد واقعگرایانهتری به امور خارجی را پذیرفتهاند.
به عنوان مثال، پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶، داگلاس کرینر دانشمند علوم سیاسی و فرانسیس شن، روانشناس نشان دادند که رایدهندگان در ایالتهایی که میزان تلفات اخیر در میدان جنگ بیشتر بود، تمایل بیشتری به انتخاب ترامپ داشتند. آنها استدلال کردند که اگر سه ایالت نوسانی کلیدی - ویسکانسین، میشیگان و پنسیلوانیا - نرخ تلفات میدان نبرد بالاتر از حد متوسط نداشتند، هیلاری کلینتون، یکی از حامیان برجسته جنگهای آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر، ممکن بود در آنجا پیروز شود. به طور مشابه، در سال ۲۰۲۴، آمریکاییهای عربتبار در شهر دیربورن در میشیگان - یک ایالت در حال نوسان- نسبت به رویکرد بایدن در قبال درگیریهای جاری در خاورمیانه احساس نارضایتی داشتند و این در اقبال نسبت به ترامپ موثر افتاد.
کمپین هریس ممکن است این پویایی را تشدید کرده باشد. در مقایسه با آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه؛ جیک سالیوان مشاور امنیت ملی و خود بایدن، هریس به عنوان معاون رئیسجمهور، تقریبا در مسائل سیاست خارجی نامرئی بود و پس از آن ظاهر شد. با این حال، زمانی که او وارد مسیر مبارزات انتخاباتی شد، او و دموکراتها سیاست خارجی سفت و سختتری را پذیرفتند. پلتفرم کمیته ملی دموکرات در سال ۲۰۲۴ به ترامپ به دلیل مذاکرات با کرهشمالی و به دلیل حمایت از یک راهحل دیپلماتیک برای جنگ در اوکراین حمله کرد.
حتی از او به خاطر ضعف در برابر ایران انتقاد بهعمل آمد که یک تغییر کامل از مواضع حزب در چهار سال گذشته بود. در سال ۲۰۲۰، هریس، که در آن زمان سناتور کالیفرنیا بود، از قانونی حمایت کرد تا دولت ترامپ را از هدایت ارتش ایالات متحده برای شرکت در «خصومت» علیه ایران بدون مجوز کنگره بازدارد. مهمتر از همه، هریس در مبارزات انتخاباتیاش برای ریاست جمهوری، لیز چنی - نماینده سابق جمهوریخواه و یکی از برجستهترین نومحافظهکاران در کشور - را به عنوان جانشین ارشد معرفی کرد و با او در ایالتهای کلیدی در نوسان رقابت کرد. آنها در حضورهای مشترک خود، نامزدی ترامپ را نهتنها تهدیدی برای دموکراسی آمریکا، بلکه برای برتری ایالات متحده در جهان توصیف کردند.
پایان اجرا
اینکه چرا دموکراتها چنین موضع خصمانهای اتخاذ کردند، شاید بهخاطر حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، چندان تعجبآور نبود. این پیشفرض که خصومت ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه با ارزشهای لیبرال دموکراتیک، تهدیدی مستقیم برای ایالات متحده بود، در میان لیبرالهای آمریکایی که نگران سلامت دموکراسی در داخل بودند، طنینانداز شد. در همین حال، مشارکت روسیه با ایران و کرهشمالی، دموکراتها را وادار کرد تا موضع جنگطلبانهتری نسبت به آنچه بلینکن، در فارن افرز، «قدرتهای تجدیدنظرطلب» نامیده است، اتخاذ کنند. در نهایت، حمله حماس در ۷ اکتبر به اسرائیل، دولت بایدن را بر آن داشت تا رویکرد مداخلهجویانهتری در خاورمیانه اتخاذ کند.
اما تلاش هریس برای بیاعتنایی به ترامپ در سیاست خارجی، به او در انتخابات کمک نکرد. اکنون به نظر میرسد که ارتباط او با چنیها و تایید ضمنی او از حمایت مادی سخاوتمندانه بایدن از اسرائیل، رایدهندگان کلیدی بیشتری را نسبت به آنچه اطمینان میداد، بیگانه کرده است. استقبال او از سیاست خارجی قویتر و نظامیتر از آنچه ترامپ از آن حمایت میکرد، ممکن است حتی به او در ایالتهای نوسانی مانند میشیگان آسیب رسانده باشد و شور و شوق جوامع اقلیت - بهویژه سیاهپوستان و آمریکاییهای عربتبار - را که به طور معمول مخالفت بیشتری با درگیریهای نظامی نشان میدهند کاهش دهد. استراتژی هریس به ترامپ این امکان را داد تا از عرصه سیاسی باز استفاده کند و خود را به عنوان نامزد احتمالی صلح قرار دهد.بهرغم تنش طولانیمدت حزب جمهوریخواه با ایران، ترامپ در طول مبارزات انتخاباتی خود به صراحت گفت که مانند ونس به دنبال تغییر رژیم در ایران نیست. ترامپ همچنین خواستار حلوفصل دیپلماتیک سریع مناقشه در اوکراین شد، مخالفت خود را با جنگ از جانب اوکراین اعلام کرد و به تعلیق یا مسدود کردن تلاش اوکراین برای ورود به ناتو اندیشید. رویکرد سیاست خارجی در مبارزات انتخاباتی ترامپ در سخنرانی پیروزی او خلاصه شد: «من جنگ را شروع نمیکنم، من جنگ را متوقف میکنم.»
محدود به خانه
برای سالها، تشکیلات سیاست خارجی واشنگتن از یک استراتژی دوحزبی و مداخلهگرایانه با هدف حفظ برتری ایالات متحده در خارج دفاع کرده است. زمانی که ایالات متحده از جنگ سرد به عنوان تنها ابرقدرت جهان بیرون آمد، سیاست خارجی را بر اساس استفاده از نفوذ خود برای ترویج ارزشهای آمریکایی در سرتاسر جهان اتخاذ کرد. با این حال، از ۱۱ سپتامبر، این رویکرد هزینههای هنگفتی را بر ایالات متحده تحمیل کرده است، بدون اینکه کشور را به طور چشمگیری ایمنتر یا شکوفاتر کند. ایالات متحده هزاران جان آمریکایی و ۸ تریلیون دلار را برای جنگهایی در خاورمیانه بزرگ قربانی کرد که تا حد زیادی با امنیت و منافع ملی ارتباطی نداشت. در همین حال، گسترش تعهدات با اروپا، متحدان ثروتمند در ناتو را تشویق کرد تا بیشتر بر حمایت آن تکیه کنند و تنشها با روسیه را تشدید کنند. از آنجا که ایالات متحده منابع خود را به مناطق دیگر وارد کرد، چین به عنوان یک رقیب جدی اقتصادی و نظامی ظاهر شد.
موضع ترامپ با طیف گستردهای از رایدهندگان - از جمله میانهروها و مستقلها - که به سادگی درک میکنند که بودجه تریلیون دلاری پنتاگون مانع از حریق جهان نشده است، طنینانداز میشود. پس از ۲۰ سال جنگ شکستخورده در افغانستان، عراق، لیبی و مکانهای بین این دو، رایدهندگان آمریکایی مشتاق هستند تا بر جبهه داخلی تمرکز کنند. در ماههای منتهی به انتخابات ۲۰۲۴، نظرسنجیها نشان داد که آمریکاییها به شدت در مورد مسوولیت ایالات متحده برای حمایت از اوکراین اختلافنظر داشتند. این نظرسنجیها حاکی از آن است که بسیاری از رایدهندگان، کنترل شرق اوکراین یا سرنوشت به اصطلاح نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین را به عنوان نگرانی اصلی نمیدانند. در عوض، آنها دلایل موجهی برای اولویت دادن به موضوعاتی مانند تورم داشتند که به رفاه اقتصادی بسیاری از آمریکاییها آسیب زیادی وارد کرد و همچنین مرزهای جنوبی، جایی که در سال ۲۰۲۳ تعداد بیسابقهای از مهاجران از طریق آنها بدون مجوز قبلی وارد ایالات متحده شدند نیز از جمله این اولویتها بود.
این تغییرات در اولویتهای رایدهندگان چیز جدیدی نیست. مدتی است که مشخص شده است که آمریکاییها بیشتر بر نگرانیهای داخلی متمرکز شدهاند تا بر حفظ برتری جهانی کشورشان از طریق استقرار دائمی پرهزینه در مکانهای دوردست. به عنوان مثال، پس از شکست کلینتون در رقابت ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۶، اعضای نخبگان سیاست خارجی دموکرات - از جمله سالیوان، مشاور فعلی امنیت ملی - سعی کردند با تغییر سیاست خارجی خود به عنوان سیاستی که «برای طبقه متوسط» طراحی شده بود، به این تغییر بپردازند.
برای روشن بودن جهتگیری سیاست خارجی ایالات متحده برای اکثریت رایدهندگان یک موضوع ثانویه باقی میماند، حتی اگر انگیزه انتخاب در برخی از حوزههای انتخابیه در ایالتهای نوسانی بوده باشد. با این حال، این به آن معناست که با توجه به اهمیت کمتر سیاست خارجی برای اکثر رایدهندگان، تعامل محتاطانهتر با جهان، عموما محبوبتر و از نظر سیاسی امنتر است. سیاست خارجی ممکن است هزینه تعیینکنندهای بر هریس در انتخابات تحمیل نکرده باشد، اما احتمالا به شکست او کمک کرده است.
سوئیچهای محدود
نامزدهای آینده آمریکا باید توجه داشته باشند که مبادا به سرنوشت مشابهی دچار شوند – نه تنها دموکراتها بلکه جمهوریخواهان نیز. بدون شک پیروزی ترامپ به مناظرهای که حزب جمهوریخواه را بین شاهینها و طرفداران یک سیاست خارجی محدودتر «اول آمریکا» درگیر کرده بود، سرعت میبخشد. ترجیحاتی که رایدهندگان در ۵ نوامبر بیان کردند نشان میدهد که جمهوریخواهان تحت رهبری ترامپ و ونس باید بر تعهد به واقعگرایی و خویشتنداری بیشتر تاکید کنند و سیاستهایی را اتخاذ کنند که از چنین دیدگاهی حمایت کند.
اول، ضروری است که بدانیم ایالات متحده در دنیایی از محدودیتها عمل میکند. بدهی ملی اکنون از ۳۵ تریلیون دلار فراتر رفته است. در دوران پس از همهگیری، اقتصاد ایالات متحده با تورم دست و پنجه نرم میکند و تمایل رایدهندگان را برای یارانه دادن به متحدان ثروتمند و تامین مالی جنگهای خارجی برای همیشه تضعیف میکند. با فوریت بیشتر، ارتش ایالات متحده همچنان با چالشهای عضوگیری مواجه است و بسیاری از تجهیزات ضروری آن پس از تقریبا ۲۵ سال عملیات شدید فرسوده شده است. این کشور تقریبا ذخایر مهمات و تسلیحات حیاتی خود را در حمایت از اوکراین و شرکای خود در خاورمیانه به پایان رسانده است. ظرفیت صنعتی محدود ایالات متحده، دوباره پر کردن این ذخایر را دشوار میکند.
دولت بایدن به گونهای رفتار کرد که گویی این محدودیتها وجود ندارد. مقدمه راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۲ اعلام کرد که «هیچ چیزی فراتر از ظرفیت ما وجود ندارد.» پس از حمله حماس در ۷ اکتبر، اسکات پلی، روزنامهنگار، بایدن را در ۶۰ دقیقه در مورد اینکه آیا ایالات متحده میتواند به متحدانی که در اوکراین و غزه میجنگند کمک کند یا خیر، تحت فشار قرار داد. بایدن در پاسخ گفت: «ما میتوانیم از هر دوی اینها مراقبت کنیم و همچنان دفاع بینالمللی خود را حفظ کنیم.» با این حال، چند روز پس از مصاحبه، دولت او مجبور شد محموله گلولههای توپخانهای را از اوکراین به اسرائیل هدایت کند، و این امر بر این واقعیت تاکید میکند که منابع ایالات متحده محدود است.
جمهوریخواهان باید در مورد محدودیتهای قدرت آمریکا صادق باشند. آنها ممکن است متوجه شوند که عموم مردم در مواجهه با این واقعیت راحتتر از طبقه سیاستگذار برخورد میکنند. اذعان به محدودیتهای قدرت آمریکا به معنای کاهش انتظارات از آینده ایالات متحده یا پذیرش افول آن نیست. اما انکار محدودیتها خطر ورشکستگی استراتژیک را به همراه دارد: اگر ایالات متحده نتواند به تعهدات جهانی در حال گسترش خود عمل کند، خطر سقوط اقتصادی یا شکست امنیتی به طور قابلتوجهی افزایش مییابد.
یک سیاست خارجی که امنیت و رفاه آمریکاییها را در اولویت قرار دهد و در عین حال محدودیتهای این کشور را تصدیق کند، سیاستهای مالی ایالات متحده را بهبود میبخشد و برای بازسازی پایگاه صنعتی آن تلاش میکند. اما این اقدامات به تنهایی کافی نخواهد بود: ایالات متحده باید به طور نظامی از مناطقی که منافع آمریکا در آنها کمتر آشکار است، مانند اروپا و خاورمیانه، عقبنشینی کند، بهویژه زمانی که مسوولیتهای فعلی ایالات متحده میتواند به متحدان نسبتا ثروتمند و توانمند واگذار شود و نباید به آنها رشوه بدهد تا منافع خود را دنبال کنند. ایالات متحده باید از متحدان خود در شرق آسیا بخواهد که سطوح بالاتری از مسوولیت را به عهده بگیرند تا رقابت با چین را از طریق ایجاد تعادل استراتژیک مدیریت کنند نه یک مارپیچ امنیتی که به راحتی میتواند به یک جنگ تمامعیار ختم شود.
اما صرفا تغییر جهت و تمرکز منابع کافی نخواهد بود. حزب جمهوریخواه باید رویکرد سیاست خارجی ترامپ «هنر توافق» را بپذیرد. ترامپ تمایل خود را برای مذاکره با دشمنان ایالات متحده مانند چین، ایران، کرهشمالی و روسیه برای تنشزدایی و اجتناب از درگیریهای جدید بیان کرده است. این رویکرد جدید نیست. همچنین میتوان آن را دیپلماسی سختگیرانه نامید. سیاست خارجی روسای جمهور جمهوریخواه در بیشتر دوران جنگ سرد اینگونه بود. به عنوان مثال، ریچارد نیکسون روابط با چین را احیا کرد و به تنشزدایی با اتحاد جماهیر شوروی دست یافت. رونالد ریگان با میانجیگری در توافقنامههایی با مسکو، رقابت تسلیحاتی را کاهش داد.
جانشین او، جورج اچ دبلیو بوش، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فروپاشی پیمان ورشو را با دیپلماسی ماهرانه مدیریت کرد. تنها پس از پایان جنگ سرد، اجماع سیاست خارجی نومحافظهکاران بر جناح راست آمریکا تسلط یافت و دیپلماسی به دشنام برای جمهوریخواهان تبدیل شد. اگر ترامپ مذاکرات دیپلماتیک را در اولویت قرار دهد، دیگر مقامات جمهوریخواه، بهویژه آنهایی که در کنگره و بوروکراسی امنیت ملی هستند، باید به جای ممانعت از تلاشهای او، همانطور که در دوره اول ریاست جمهوری او اتفاق افتاد، از تلاشهای او حمایت کنند.
با این حال، جمهوریخواهان در پستهای رهبری در کاپیتول هیل و همچنین برخی اندیشکدههای بانفوذ محافظهکار و چهرههای برجسته رسانهای راست، هنوز تا حد زیادی به جمهوریخواهان ارتدوکس قبل از ۲۰۱۶ پایبند هستند. این گروه شامل برخی از نامزدهای احتمالی برای پستهای کلیدی در دولت دوم ترامپ است. مورد مارکو روبیو سناتور فلوریدا را در نظر بگیرید که نام او به عنوان نامزد وزارت امور خارجه مطرح شده است.
زمانی که روبیو در سال ۲۰۱۶ برای ریاست جمهوری مبارزات انتخاباتی خود را آغاز کرد، روی پلتفرم «قرن جدید آمریکایی» شرکت کرد که به اندیشکده «پروژه قرن جدید آمریکایی» که در سال ۱۹۹۷ توسط ویلیام کریستول و رابرت کاگان تاسیس شده بود، بازمیگردد. با این حال، جهانبینی روبیو ظاهرا به سمت تاکید بر «تجدید آمریکا» تکامل یافته است که همانطور که او بیان کرده است، نشان میدهد که میتواند بار امنیت جمعی را به متحدان ایالات متحده منتقل کند و کمک به اوکراین را کاهش دهد. این روند ممکن است طی ۴ سال آینده شتاب بیشتری بگیرد.
با این حال، از آنجا که طرفداران خویشتنداری آمریکا همچنان صفوف جنبش محافظهکار را پر میکنند، رفتار بسیاری از مقامات منتخب و محافظهکاران که پیشرفت شغلی را بر ایدئولوژی اولویت میدهند، باید تغییر کند. نومحافظهکاران باقیمانده در حزب جمهوریخواه ممکن است به سادگی به حزب دموکرات که از آن منشعب شدهاند بازگردند. این فرصت روشنی را برای جمهوریخواهان ایجاد میکند تا از زمینههای سودمندتر در سیاست خارجی استفاده کنند.
در درازمدت، تغییر قاطعتر جمهوریخواهان در سیاست خارجی ممکن است دموکراتها را وادار کند که نیاز به خویشتنداری بیشتر را تصدیق کنند. اگر طبقه سیاستگذار ایالات متحده به طور گستردهتر موافق باشد که ایالات متحده در سیاست خارجی خود بیش از حد عمل کرده است و باید مسیر خود را اصلاح کند، این امر کمک میکند که این کشور اشتباهات مرگبار ۲۰ سال گذشته را تکرار نکند. انتخابات اخیر قویا نشان میدهد که این اصلاح مسیر همان چیزی است که رایدهندگان آمریکایی میخواهند.