همزمانی مناظره میان هریس-ترامپ با ۱۱ سپتامبر به عنوان واقعهای که تاریخ سیاسی ایالات متحده و حتی جهان را تغییر داد و در روزهایی که شکاف عمیق سیاسی در دیار عموسام، فاتح جنگ سرد را به ورطه جنگ داخلی کشانده و رؤیای آمریکایی را نابود کرده است، شاید یک رویداد آیکونیک برای آمریکاست؛ درست مانند ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ که اولین ضربه بزرگ به نظم یکجانبه آمریکایی پساجنگ سرد در آغاز قرن جدید، (سدهای که قرار بود ایالات متحده پایان تاریخ را رقم بزند) محسوب میشد.
همه نگاهها به نیویورک، شانکسویل و آرلینگتون دوخته شده است تا نظارهگر این باشند که چگونه این شخصیتهای سیاسی وارث شکستهای مداومی هستند که طی ۲۳ سال آمریکا را به ضعف و زوال کشانده است.
همزمانی دومین مناظره رسمی میان دو نامزد دموکرات و جمهوریخواه آمریکا با سالروز حادثه ۱۱ سپتامبر که هنوز هم برخی ابعادش مجهول و پرونده آن در مجامع قضایی آمریکا باز است، شاید برای خیلیها انتظار چگونگی برخورد این ۲ نامزد با ماهیت آن را به وجود بیاورد؛ شواهد البته نشان میدهد، چه هریس و چه ترامپ پیروز این غوغای رسانهای شود اشتباهات پسایازده سپتامبر کشورشان را حداقل در خاورمیانه تکرار خواهند کرد. جایی که نسلکشی متحدان صهیونیست آمریکا و پیامد حمایت بیحد و مرز واشنگتن از جنایات جنگی دهشتناک در این باریکه، کاخ سفید را در لبه پرتگاه بیانتهایی شبیه به ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ قرار داده است.
حادثه ۱۱ سپتامبر یک نقطه عطف در روابط بینالملل معاصر است.حمله تروریستی به قلب آمریکا، درست در آغاز هزاره سوم، از آن جهت واجد اهمیت بود که تاثیر جدی بر بحثهای مرتبط با موضوع هژمونی ایالات متحده در سیاست بینالملل گذاشت. شاید صحنه برخورد دو هواپیمای خطوط هواپیمایی «یونایتد ایرلاینز» به ساختمانهای تجارت جهانی به عنوان نماد نظام سرمایهداری در منهتن نیویورک، تصویر نمادین حمله به نظم لیبرال دموکراسی جهان شمول بود.
فیلیپ گوردون دیپلمات برجسته آمریکایی و نویسنده کتاب "شکست در بازی طولانی" که به نقد سیاست خارجی پراشتباه کشورش در غرب آسیا میپردازد در نوامبر ۲۰۰۱ یعنی ۲ ماه بعد از یازده سپتامبر طی یادداشتی در انیستیتو بروکینگز نوشته است: چند ساعت پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر در نیویورک و واشنگتن دی سی، مفسران آمریکایی این رویداد را با "پرل هاربر جدید" مقایسه میکردند.
شصتمین سالگرد آن رویداد متحول کننده اواخر سال فرا میرسید و موضوع یک فیلم مهم هالیوود در تابستان بود. مقایسه ۱۱ سپتامبر با پرل هاربر طبیعی بود، زیرا هر دو حملات غافلگیرکننده ای بودند. اما جالب ترین موارد اشتراک به پیامد آنها بازمی گشت: اینکه دوران آسیب ناپذیری آمریکا از بین رفته است.
درست همانطور که پس از حمله ژاپن در پرل هاربر اتفاق افتاد (و بار دیگر به روشی متفاوت، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی ماهواره اسپوتنیک را حدود ۱۶ سال بعد پرتاب کرد)، به نظر میرسید که سرنوشت ۱۱ سپتامبر این بود که به طور اساسی و دائمی درجه و روشی را تغییر دهد که ایالات متحده در تعامل با بقیه جهان تنظیم میکرد.
۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ واضح ترین «تصویر قرن» بود و هست. تصاویر هولناک فرو ریختن ساختمان های غولآسا، تصویر انسانهایی که میان سقوط آزاد یا سوختن در آتش، خود را به پایین پرتاب میکنند، تصویر قدرت و اعتبار مخدوش شده آمریکا لابلای آتش و آوار در اولین دهه پساجنگ سرد و در نهایت تصویر آینده ای از ناشناخته ها که پیش روی چشم همه ما ترسیم شده بود.
مهمترین تصویر اما «تصویر تکقطبی» بود که پس از یازده سپتامبر در ادبیات روابط بینالملل به کار رفت. دسته ای از کارشناسان، جهان تکقطبی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را «لحظه تک قطبی» یا تصویر «تک قطبی» نام گذاری کردند؛ به این مفهوم که نظام تک قطبی اساسا یک پدیده انتزاعی و برساخته بود که این حباب در ۱۱ سپتامبر ترکید.
جهان امروز همچنان تحت تاثیر نتایج یازده سپتامبر قرار دارد و اثرات این اتفاق بر نظامات جهانی و دوران گذار نظام بینالملل غیر قابل انکار است. ۹/۱۱ مبدا تغییر و تحول در دستور کارهای جهانی، بویژه دگرگونی در ترتیبات سیاسی-نظامی و امنیتی در خاورمیانه شد: لشکرکشی آمریکا و ناتو به غرب آسیا، اشغال افغانستان و عراق و پایان حکومت صدام حسین، تهدید جدی جنگ پیش روی ایران که تهران با هنرمندی این تهدید را به فرصت "تبدیل کشور به قدرت نظامی منطقه" کرد، تولد طرح خاورمیانه بزرگ و به دنبالش جنگ ۳۳ روزه اسراییل و حزبالله که مقاومت را وارد عصر جدیدی از حیات خود کرد.
تاثیر دیگر یازده سپتامبر بر روابط بینالملل این بود که عملیات القاعده در خاک آمریکا، پای گروههای شبه نظامی به عنوان یکی از نتایج نظم پساجنگ سرد که خارج از قالب دولتها رفتار میکنند را به عنوان یک متغیر نادیده گرفته شده به مطالعات روابط بینالملل باز کرد. پیش از یازده سپتامبر با حاکم بودن نظریه رئالیسم بر روابط بینالملل، مرجع هر کنش و واکنشی در محیط بینالملل فقط واحد سیاسی دولت بود
پس از این اتفاق، دولت بوش راهبرد «جنگ علیه ترور» یا War on Terror را به دستور کار اجباری سیاست بین الملل تبدیل کرد. به عبارتی در دوره جدید نظامات جهانی، رقیب ایالات متحده از یک State (دولت) یعنی اتحاد جماهیر شوروی به یک «مفهوم» یعنی «تروریسم» تغییر ماهیت پیدا کرد.